جرات نمی کنم نگاهم را به سمت صورتش ببرم. از صدای نفس های تند اش و فرت و فرت بینی اش می فهمم گریه می کند.
می دانم باید چیزی بگویم ولی نمی دانم چه بگویم. دهان را باز می کنم که بگم تقصیر خودت است نباید اینقدر اعتبار می گرفتی، نباید طمع می کردی، نباید همه ی زندگی ات را ریسک می کردی ولی، صدایی تو ذهنم می گه خفه شو، به زخم مردم نمک نپاش. به صندلی تکیه می دهم. لیوان چایی رو از میز بر می دارم. می خواهم بگویم تقصیر تو نیست ولی خب بگم تقصیر کیه؟
تقصیر اون ناقص العقلی است که به تو اعتبار داده؟ بگم اون باید می فهمید تو همه ی زندگیت رو به لجن می کشی و نباید اعتبار میداد؟
می گم داستان رو درست تعریف کن برام ببینم چی شده دقیقا. تو دلم میگم نه من طاقت ندارم. تورو خدا تعریف نکن. من این حرف رو زدم چون هیچی نداشتم بگم. ای کاش مریض می شدم خونه می موندم. ای کاش هر قبرستونی بودم جز پشت این میز. چرا باید مجبورش کنم که از اول داستانی که حفظم رو تعریف کنه.
نگاهم می کنه. اون هم دوست نداره تعریف کنه. از چشمای قرمزش می فهمم. ولی چاره ای نیست. خودم کردم که لعنت بر خودم باد. سیگارم رو روشن می کنم. می دونم تا نیم ساعت دیگه خدا می دونه چند نخ سیگار رو دود می کنم. عکس چگوارا کف زیر سیگاری بهم خیره شده. انگار من مقصرم. انگار من خدام و باید کاری بکنم. صدای لرزونش مثل سیلی به گوشم نواخته می شد.
بازار که سال ٩٢ خوب بود من پولم به ٨٠ میلیون رسید. خیلی هم خوب همه سهم هام رو نقد کردم. توافق لوزان که شد همه می گفتند بازار می ترکه. من هم ٢۵٠ میلیون تومان اعتبار گرفتم و همه اش را سهام A خریدم. آقایی که شما باشی A یه روز مثبت خورد و بعدش کله کرد پایین، ٣٠٪ پایین تر فروختم. اون موقع سر به سر بودم فقط پول خودم نابود شده بود. حاضر بودم همون ٨٠ میلیونم رو بگیرم و از بازار فرار کنم.
یه روز زنگ زد گفت سهام B رو بخر خیالت راحت، زنگ زدم چندجا همه گفتن خوبه من هم ۴٠٠ میلیون خریدم. آقا دقیقا از لحظه ای که سهام B رو خریدم کله کرد پایین من ترسیدم این یکی هم مثل قبلی بشه لذا تا ١٠٪ اومد پایین فوری فروختم. یکی از همکارام گفت فلان مشتری که خفنه و همیشه خریداش عالیه داره سهام C رو می خره. با خودم گفتم گور بابای اون ٨٠ میلیون من الان ۴٠ میلیون منفی ام، از منفی در می اومدم.
از سر ناچاری می گم خب ولی واقعیت اینه که بقیه حرفاش رو نمی شنوم. از لابلای کلماتش می فهمم ٢٨٪ بهره میده. کارگزاری گفته تسویه کن،٢٢٠ میلیون منفیه و اگر همه چیش رو بفروشه نصف این رقم رو هم نمی تونه جبران کنه. تعریف می کنه که فلانی و فلانی و فلانی هم همینطوری اند. با خودم می گم حداقل ۴ تا از همکاراش هستند که بشینند هم رو دلداری بدن.
بلند می شوم، دو لیوان چای می ریزم. حساب می کنم روزی ١٢٠ هزار تومان بابت بهره به حسابش اضافه میشه. حتی اگر بازار هم مثبت بشه اون مگه پولی داره که سهم بخره و ضررش رو جبران کنه. با صدای لرزونش بهم گفت یه فکری برام بکن دارم نابود میشم. بهش میگم بزار چند روز فکر کنم بهت خبر میدم.
نمی دونم چطوری و کی رفت. من موندم و چگوارا کف زیر سیگاری که بهم خیره شده.
انتشار دهنده: فراچارت | نویسنده: کامیار فراهانی
6 دیدگاه
ابراهیم صفری
الان واقعا از غصه این فرد و افرادی مثل ایشون ، بنده هم خیره شدم به مانیتور و خشکم زده ، با توجه به یافته های اخیرم می تونم یک راه حل پیشنهاد بدم که از شر هیجانات منفی بشری در معامله تا ابد خداحافظی کنید و اونم چیزی نیست جز اکسپرت .
شما می بایست استراتژی بسیار معتبر و منسجم و خوبی رو تهیه کنید که تمام جوانب بازار مورد نظر شما رو دربربگیره و بعد از اون مدون کنید و به اکسپرت تبدیل کنید تا بتونید با خیال راحت وظیفه مدیریت و فکر کردن رو انجام بدید و نه استرس و ناراحتی .
از اکسپرت انتظار نداشته باشید که خودش مدام روند رو شناسایی کنه و با موقعیت های مختلف بازار هوشمند تر بشه ، باید به دستور شما ( به عنوان مغز سیستم ) جامه عمل بپوشونه . قابل ذکره در همین وادی هم اینقدر ادم ها هستن خودشون رو مشغول کردن و کاسبی می کنن مراقب باشید گرفتار نشید .
از سایت بسیار بسیار ارزشمند فراچارت بنهایت تشکر می کنم هزاران بوسه بر فکر خوب شما باد …..
مدیریت
در پاسخ به: ابراهیم صفریممنون ابراهیم عزیز همیشه به من لطف داشته ای
SEPEHR.TH
در پاسخ به: ابراهیم صفریسیستم های مکانیکی و مبتنی بر اندیکاتور، به راحتی قابلیت اکسپرت کردن رو دارند، ولی مشکل سیستم های دستی (manual) مانند پرایس اکشن، هست و شخص باید به صورت دستی موقعیت های معاملاتی را بر اساس درک، فهم، منطق و استنباط بصری از چارت قیمت بررسی کرده و پوزیشن معاملاتی اتخاذ کنه. تعریف این مفاهیم ذهنی در قالب کند نویسی عملا شاید بسیار پیچیده و حتی غیر ممکن باشه.
ali nooryan
مطمئن نیستما ولی مشخصه این دوستتون از مدیریت سرمایه استفاده ای نمیکنه…
لاماسیا
ممنون.
درس عبرت خوبی بود.
طمع
انسان را به بیراهه می برد
SEPEHR.TH
با تشکر از جناب فراهانی و مدیریت محترم فراچارت بابت انتقال تجربیات ارزشمند.
پیروز و پایدار باشید.