بگذارید داستانی را برایتان تعریف کنم. از خاطرات یک معامله گر با تجربه در رینگ کالاهای کشاورزی
مرز بین تحلیل گر و معامله گر
یک تحلیل گر تکنیکال که تجربه زیادی در تحلیل بازار داشت به استخدام یک معاملهگر بسیار باتجربه در بورس کالاهای کشاورزی درآمد. معاملهگر با تجربه و مسن چیز زیادی درباره تحلیل تکنیکال نمیدانست چرا که نیازی به آن احساس نمیکرد. اخیرا نیز معاملات را در تالار انجام نمیداد و نمودارهای روی مانیتور نیز برایش قابل فهم نبودند به همین دلیل تحلیل گر تکنیکال را استخدام کرده بود که او را در این زمینه یاری کند.
تحلیل گر تازه استخدام شده هم که میخواست خودی نشان دهد و تواناییهای خود را به رخ این پیر باتجربه بازار بکشاند، نقاط حمایت و مقاومت سهم را به رئیس خود نشان میداد. تحلیل گر تکنیکال در حال توضیح اهمیت این نقاط به رئیس خود بود و با هیجان و اطمینان خاصی میگفت که در حال حاضر به هیچ وجه امکان ندارد بازار از این نقطه پایینتر برود و این موقعیتی بوده که من ساعتها بدنیال آن بودم.
زمانی که بازار به آن نقطه رسید، معاملهگر از تحلیلگر پرسید: «با این حساب بازار از این نقطه پایینتر نخواهد رفت، درست است؟» تحلیل گر تکنیکال پاسخ داد «درست است. اینجا نقطه پایین بازار امروز است». در همین حال معاملهگر مسن به او گفت «خوب نگاه کن» و تلفن را برداشت و سفارش فروش 2 میلیون واحد سویا را داد. در عرض 30 ثانیه بازار سویا به ازای واحد 10 سنت سقوط کرد. معاملهگر نگاهی به چهره وحشت زده تحلیلگر تکنیکال کرد و به آرامی پرسید :حالا به نظرت نقطه پایین بازار کجاست؟
سپس گفت هرکس دیگری هم این کاری که من کردم را میتواند بکند ولی نکته اصلی داستان همینجاست، وقوع هر اتفاقی ممکن است، ولی برای آن، وجود یک معاملهگر کافیست. این حقیقت تلخ و سخت بازار است و تنها معاملهگران موفق آنرا با آغوش باز پذیرفتهاند.
بله این هم یک داستان جالب که تفاوت تحلیل گری و معامله گری (تریدری) را به خوبی نشان داده، و می گوید که همه چیز نمودار و ارقام و محاسبات پیچیده نیست، هزار نکته ی باریک تر از مو اینجاست.
1 دیدگاه
SEPEHR.TH
با تشکر از فراچارت و مدیریت محترم، مقاله جالب و مفیدی بود. پایدار باشید.