هر روز نمودار های قیمت در جلوی چشمان شما میرقصند، خود نمایی می کنند ولی شما فقط چیزی را در آنها می بینید که می خواهید، کمی به ذهن خود فشار نمی آورید که به عمق بازار نفوذ کنید و چیزهایی را ببینید که دیگران نمی بینند.
در این پست قصد دارم داستانی برای شما تعریف کنم که کمی ذهن شما را به چالش می کشد، کمی آنرا منحرف و وادار به کنکاش میکند.
مردی با دوچرخه اش به ایستگاه مرزی میرسد، او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد. مامور مرزی از او میپرسد : “در کیسه ها چه داری؟” مرد دوچرخه سوار پاسخ میدهد “شن”.
مامور او را از دوچرخه پیاده میکند و چون به او مشکوک بود ، او را بازداشت میکند و کیسه های او را با دقت بازرسی می کند، ولی پس از بازرسی فراوان ، واقعاً جز شن چیز دیگری نمییابد.
بنابراین به او اجازه عبور میدهد. هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا میشود و مشکوک بودن و بقیه ماجرا…
این موضوع به مدت سه سال هر هفته یک بار تکرار میشد و پس از آن مرد در مرز دیده نشد.
یک روز آن مامور در شهر او را میبیند و پس از سلام و احوال پرسی، به او میگوید : من هنوز هم به تو مشکوکم و میدانم کاسه ای زیر نیم کاسه است ، راستش را بگو چه چیزی را از مرز رد میکردی؟ مرد که برای خود پول و ثروتی فراهم کرده بود با پوزخندی پاسخ میدهد : دوچرخه
سعی کنید در زندگی به مسائل بصورت خام نگاه نکنید، عمق آنها را بررسی کرده و ظاهر بین نباشید. این به مرور به شما کمک می کند که حتی در بازارهای مالی که شغل اصلی شماست، نمودار ها را آنگونه ببینید که دیگران نمی بینند.
نویسنده : مدیریت فراچارت
5 دیدگاه
بابک
ممنون بابت این مقاله جالب
“چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید”
من به شدت از بعد روانشاسی در این بازار آسیب دیدم و تازه با سایت شما آشنا شدم ممنون دوست عزیز.
مدیریت
خواهش می کنم بابک جان امیدوارم مفید باشه این سلسله مقالات روانشناسی
ARASH JAHANI
داستان بسیار پر معنایی بود
مدیریت
در پاسخ به: ARASH JAHANIتشکر از شما
SEPEHR.TH
سپاس. مقاله کوتاه و پرمغزی بود. استفاده کردیم. پیروز باشید.